عشق یعنی با تو خواندن از جنون
عشق یعنی سوختن ها از درون
عشق یعنی سوختن تا ساختن
عشق یعنی عقل و دین را باختن
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
عشق یعنی گم شدن در باغ دل
عشق یعنی تو ملامت کن مرا
عشق یعنی می ستایم من تو را
عشق یعنی در پی تو در به در
عشق یعنی یک بیابان درد سر
عشق یعنی با تو آغاز سفر
عشق یعنی قلبی آماج خطر
عشق یعنی تو بران از خود مرا
عشق یعنی باز می خوانم تو را
عشق یعنی بگذری از آبرو
عشق یعنی کلبه های آرزو
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام
عشق یعنی انتظار یک سلام
عشق یعنی دست هایی رو به دوست
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد
عشق یعنی دل سپردن تا ابد
عشق یعنی سروهای سربلند
عشق یعنی خارها هم گل کنند
عشق یعنی تو بسوزانی مرا
عشق یعنی سایه بانم من تو را
عشق یعنی بشکنی قلب مرا
عشق یعنی می پرستم من تو را
عشق یعنی آن نخستین حرف ها
عشق یعنی در میان برف ها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست
عشق یعنی تک درختی در کویر
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر
عشق یعنی بگذری از هفت خان
عشق یعنی آرش و تیر و کمان
عشق یعنی حسین جانفشان
عشق یعنی خلوت عاشق به شب،
جانماز نیمه باز عشق یعنی لحظه ی تکبیر روح،
جسم خاکی غرق در احرام نور
عشق یعنی اشک توبه در قنوت،
خواندنش با نام غفارالذنوب
عشق یعنی چشمها هم در رکوع،
شرمگین از نام ستارالعیوب
عشق یعنی سر سجود و دل سجود،
ذکر یارب یارب از عمق وجود
عشق یعنی لحظه ی ناب دعا،
التماس دیدن رخسار یار!
عشق یعنی دل سپردن در الست
از می وصل الهی مست مست
عشق یعنی ذکر ناموس خدا
یا علی گفتن به زیر دست و پا
عشق یعنی جلوه صبر خدا شرم ایوب نبی
از مرتضی عشق بر دلها شهادت می دهد
عشق بر غمها حلاوت می دهد
عشق بر دلداده فرمان می دهد
عاشق جان داده را جان می دهد
عشق باعث شد که دل سامان گرفت
پشت درب خانه زهرا جان گرفت
عشق یعنی صحبت بی واهمه
عشق یعنی انقلاب فاطمه
عشق یعنی عشق ناب فاطمه بیت الاحزان خراب فاطمه
عشق یعنی صحبت بی واهمه
حیدر در بند پیش فاطمه آنکه خود مرد دلیر جنگ بود دستگیر فرقه ای صدرنگ بود
عشق یعنی عاشقی در تار و پود گردش دستاس با دست کبود
عشق یعنی گریه های حیدری دختری دنبال نعش مادری
عشق یعنی قلب چون آیینه ای جای میخ در به روی سینه ای
عشق یعنی انتظار منتظر
سینه ای مجروح از مسمار در
عشق یعنی طاعت جان آفرین
رد خون سینه بر روی زمین
عشق یعنی غصه و دلواپسی
عشق یعنی بی کسی در بی کسی
عشق یعنی از بدی عاری شدن اشک از چشم دل جاری شدن عشق یعنی نفس خود راهی کنی راه دشوار جنون را طی کنی عشق یعنی سر فدای راه دوست عشق یعنی هرچه داری مال اوست عشق یعنی لایق مردن شدن عشق یعنی با خدا هم دم شدن عشق یعنی جام لبریز از شراب عشق یعنی تشنگی یعنی سراب عشق یعنی خواستن و له له زدن عشق یعنی سوختن و پر پر زدن عشق یعنی سال های عمر سخت عشق یعنی زهر شیرین ، بخت تلخ عشق یعنی با " خدا یا " ساختن عشق یعنی چون همیشه باختن عشق یعنی حسرت شب های گرم عشق یعنی یاد یک رویای نرم عشق یعنی یک بیابان خاطره عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره عشق یـعـنی شـادی و ســـرزندگی عشق یــعنی مـنـتـهـای بـنــدگی عشق یـعنی سـوخـتـن ،افــروخـتن شـیـــوه دریــا دلان آمــوخــتــن عشق یـعنی سـوزش پـــروانه هـا شورش دل ،خون سرخ لاله ها عشق یـعنی صـوت بـلبـل در بهـار خــنــده گـُل بــر فــراز شـاخسار عشق یـعـنی وامـق و عَـذرا شـدن بهــر صــید دُر سوی در یا شدن عشـق یـعـنی زنــدگــی را سـاختن دل بـه مـعــبــود گــرامــی باختن عشـق یــعــنی در ره او ســربــدار عشق یـعنی لـحظه های بی قرار عشق یـعـنـی بــیــسـتون را تاختن چهــره زیـبـای شـیـریـن ساختن عشق یعنی همچو مجنون سوختن راه و رســم عـــاشــقــی آموختن عشـق یـعـنی یــوسف کنعان شـدن از زلــیــخا های دون پنهان شدن عشق یـعـنی جــاودانــی و غــرور درس مـهــرو عاطفه کردن مرور